آه شعله ور
مانده داغی عظیم بر جگرت
عکس رأسی به نیزه، در نظرت
سر بازار شام و بزم شراب
چه بلاهایی آمده به سرت؟!
هر شب جمعه خون دل خوردی
پـــای ذکـــر مصیبت پـــــدرت
پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت
می توان دید عکس زینب را
بین قاب کبود چشم ترت
سوختی سرو باغ فاطمیون
زهر آتش زده به برگ و برت
گُر گرفته فضای حجره ی تان
تحت تاثیر آه شعله ورت
مهر و تسبیح کربلایت را
داده ای ارثیه به گل پسرت
وحید قاسمی